نتایج جستجو برای عبارت :

خوشال یا ناراحت؟مسئله اینست

این روزا حالم یه جوریه..جوری که نمیدونم باید خوشال باشم یا غمگین.. امیدوار باشم یا پر از یأس..نمیدونم..چشم بدوزم به یه آینده روشن..یا مبهم..بعد از گذشت این چندسال ، انکار زندگیم تازه داره شکل میگیره..انگار که همون دختر بچه ی عاشق تحقیق و پژوهش داره دوباره خودشو نشون میده..اما میترسه..درست مثل یه ماهی کوچولو که یه مدت از دریا دور بوده ، و حالا این دریای بزرگ براش یه دنیای نامعلوم و پر از شکه...
تا آخر مرداد باید دیتا ها مو دسته بندی کنم و هر چه سریعتر
دیشب پست گذاشتم تو ورسکه امشب تولدمه و ناراحتم
خرآقا ندیدچطور دلم میاد بهش بگم خرم ب خودم مربوطه
ولی کلی آرمی اومدن اظهار محبت ک سوییتی ناراحت نباش کنار خانوادت خوشال باش 
آقا خیلی جالب بود از اونور جهان ب ادم تبریک بگن و دلداری بدن
ولیییی خرآقاااااا ندیدددددد و لجم گرفت 
وای خدااا باورم نمیشه انقد دیوانه ام ک میرم هی ادیت میکنم ک بیاد بالاترشاید خرآقا ببینش
ولی خدایی خر نیس خیلی نازتر از خره
بله، مسئله دقیقا همین ست. پریود شدن یه درده، پریود نشدن هم یه درد دیگه ست!
شایدم چون کلی روز پشت سر هم روزه گرفتم بدنم قاطی کرده و داره تلافی می‌کنه.
اون روزایی که توو عربستان از درد می‌پیچیدم به خودم و گریه می‌کردم و کلی هم ناراحت بودم، واقعا فکر نمی‌کردم یه روز اینجوری بدبختانه منتظرش بشینم و هی دعا کنم دردش شروع بشه!
 
گاهی فکر میکنم...
 
مسئله ، مسئله  نیست .
 
مسئله زاویه نگاه من به مسئله هست . 
 
من هستم که با طرز نگاهم چیزی را خوب و گوارا میدونم و چیزی را بد و زهر مار ...
 
مرگ عزیز بد است یا خوب 
 
که میداند 
 
هر کس میتواند برای خود ان را خوب بداند یا بد ...
 
باید بیشتر فکر کنم !؟ 
ب دعوت از  وب آرامم کن
اول از همه بگم که خیلی اتفاقات خوب و بد تو زندگیم نمیفته ... و هرچی شمردم ۸ تا نشد ... کلن یکنواخته ...
۱-اول شدن پسر خالم تو مسابقات کنگفو اونم تو روزی ک باش رفتم و ( بعد از ۴ سال که ورزشو گذاشتم گذاشتم کنار ) دوستامو دیدم...
۲-بچه دار شدن عموم... ( ب دلایلی خیلی خوشال کننده بود...حالا دلایلش بماند...)
۳-دیدن بهترین دوستم بعد از تقریبن یک سال (خخخ...با وجود اینکه فاصله مون دو تا خیابونه ...)
۴-کم شدن روی معاون بعد از اومدن معدلم (۱۹/۵۶) او
حضرت صادق  ع فرمود با بدعت گذران هم صحبت نشوید وهم نشین نگردیدکه در نظر مردم چون یکی از انها شوید  رسولخدا ص فرمود انسان هم کیش دوست ورفیق خویش   11 عبید بن زراره گوید حضرت صادق فرمود بپرهیزاز دوستی با احمق زیرا که تو هر چه از جانب او شادتر باشی او ببدی رساندن بتو نزدیک تر است  گویا مقصوداینست که هر چه بدوستی او خوشال تر باشی جطر زیان رساندن او  بواسطه حماقتش بتو نزدیکتر شود
«... من می‌دونم دیگه.‌ من مطمئنم. یک دهم اون میزانی که من از نبودش ناراحتم، ناراحت نیست. به علی اگه یه بار فکر کنه به من. انقدر درگیر درس و پروژه و دوستاشه اصن یادش نمیمونه چیا گفتیم به هم. کسی که میشینه لست سین تلگرامشو چک می‌کنه منم. کسی که بوی عطرش که از لای کتابش می‌زنه بیرون اشکشو درمیاره منم نه اون. ناراحت نیستما. فقط یکم دلم میسوزه. همین...»
جمعه دچار حسادت شدم.... حالتی که به شدت  ازش بدم میاد ولی گاهی بدجور به سراغم میاد...
جالب اینجاست نسبت به کسی این حسو داشتم که خیلی دوسش دارم ....
وجالب تر اینجاست نسبت به مسئله ای که تو ذهن خودم شکل گرفته ، پیشروی کرده و نتیجه گیری شده....
بعد از مدتها تو جمعی قرار گرفتم که درکنارشون بودن باعث استرسم میشد و این بیشتر به حسادت من دامن میزد....
از اینکه حرفی برای گفتن در این جمع داشتم ولی نمیخواستم با بیانشون باعث جلب توجه بشم ناراحتم نمیکرد چون میدون
آقای رییس سلام
امروز که از من پرسیدی بیست دقیقه نیم ساعت تلفن صحبت میکنی و بچه ها رو تنها میگذاری ناراحت شدم. نه از توبیخ میترسم نه از کم شدن حقوق و نه ...
من فقط از ناراحت کردن شما میترسم و الان ناراحتتون کردم.
ارادتمند، اینجانب
خانوم زد رو شونه م گفت اگر داد زدم باعث ناراحتیت شدم ببخشید. گفتم نه من از دست شما اصلا ناراحت نشدم. چیز مهمی نبود.خوب چرا نمیپذیرم آسیب پذیریم رو و چرا واضح نمیگم بله ناراحت شدم و بده که شما روی رفتارت تسلط نداری و مکرر رفتار غیر محترمانه داری. چرا دروغ گفتم؟!
سلام* 
 
 
امروز دلم میخواد چشمام رو ببندم و فقط به مشکلاتم فکر کنم * 
چرا نه ؟ 
باید باهاشون روبه رو بشم * 
باید بفهمم مشکل از کجاست * 
باید جرئت کنم بهشون با دید باز نگاه کنم * 
آدم ها به این موضوع فکر نمیکنن که چیزی که اسمش رو گذاشتن مشکل ، میتونه فقط یه مسئله باشه * 
و اتفاقا مسئله ها قابل حل هستن * 
اگر از قضیه ی فیثاغورت نشه به زاویه ها و ضلع ها رسید، حتما حتما از قضیه ی تالس می شه...  
پس چرا آدما گاهی از حل مسئله فرار میکنن ؟ 
راستی شما چی ؟ 
م
با تمام رکب هایی که خوردم 
ادم نمیشم و تمام تلاشم رو میذارم رو زندگی کردن تو مدینه فاضله ام !
+ وقتی به حرفای کسی گوش کردید بعدش سرش منت نذارید ناراحت میشه :)
+ تا الان یازده نفر بهم گفتن سخت میشه از زیر زبونت حرف کشید بیرون 
   ولی من همچنان معتقدم که یه ادم برون گرام که همه چیو بروز میدم :|
   و اینجا مسئله اینه که شناخت من از خودم درسته یا شناخت دیگران از من ؟
میدونی ؟ هر چندم دیگه از من گذشت و ناراحتی ندارم و خوشحالم راهمو پیدا کردم 
اما از این روز نامبارک عوقم میگیره گلاب بروتون:/ حالمو میگیره اصن 
قلبا برای قبولیا خوشحال میشم خیلییی خوشال خوشحالم بعضیا سال اول قبول شدنو و زجر نمیکشن
اما خب رفتار بعضیا ی جوریه دوس دارم برم تو افق محو شم اما حفظ ظاهر میکنم:)
دوستای قشنگی که کنکوری بودین و قبول شدین و شاااید اینجایین enjoy
مردودای نازنینم درکتون میکنم ناراحتیاتونو بکنید بعدش ب تخمم وارانه راهتونو پ
مسئله‌ی فوری کشور و مسئله‌ی جدّی کشور و اولویّت کشور فعلاً مسئله‌ی
«اقتصاد» است. در مسئله‌ی اقتصاد مسائلی که داریم زیاد است: بحث کاهش ارزش
پول ملّی یک مسئله‌ی مهم است، بحث قدرت خرید مردم همین جور، بحث مشکل
کارخانه‌جات و کم‌کاری و احیاناً تعطیل بعضی از کارخانه‌جات از این قبیل
است. اینها مشکلات است. آنچه من مطالعه کردم و از نظر کارشناس‌ها استفاده
کردم، کلید این همه، عبارت است از «توسعه‌ی تولید ملّی».
سخنان مقام معظم رهبری لحظاتی پس از تحویل سال نو 1398:
  آنچه من عرض میکنم، این است که مسئله‌ی فوری کشور و مسئله‌ی جدّی کشور و اولویّت کشور فعلاً مسئله‌ی «اقتصاد» است. در مسئله‌ی اقتصاد مسائلی که داریم زیاد است: بحث کاهش ارزش پول ملّی یک مسئله‌ی مهم است، بحث قدرت خرید مردم همین جور، بحث مشکل کارخانه‌جات و کم‌کاری و احیاناً تعطیل بعضی از کارخانه‌جات از این قبیل است. اینها مشکلات است. آنچه من مطالعه کردم و از نظر کارشناس‌ها استفاده کردم، کلی
مسئله‌ی فوری کشور و مسئله‌ی جدّی کشور و اولویّت کشور فعلاً مسئله‌ی
«اقتصاد» است. در مسئله‌ی اقتصاد مسائلی که داریم زیاد است: بحث کاهش ارزش
پول ملّی یک مسئله‌ی مهم است، بحث قدرت خرید مردم همین جور، بحث مشکل
کارخانه‌جات و کم‌کاری و احیاناً تعطیل بعضی از کارخانه‌جات از این قبیل
است. اینها مشکلات است. آنچه من مطالعه کردم و از نظر کارشناس‌ها استفاده
کردم، کلید این همه، عبارت است از «توسعه‌ی تولید ملّی».
مهدی ترابی، بازیکن تیم فوتبال پرسپولیس: وقتی افراد معلوم‌الحال و خارج نشین از شادی گل من ناراحت می‌شوند، این مسئله نشان می‌دهد حتما کار من درست بوده است.‌باز هم از کشور و نظام اسلامی کشورمان حمایت می‌کنم. البته برخی‌ها در این میان به دنبال این بودند که بگویند من از جایی خط گرفته‌ام، اما این فکری بود که خودم داشتم و کسی چنین درخواستی از من نداشت.
 
لازم به ذکر است که آقای ترابی بر پیراهن خود شعاری انقلابی نوشته بودند. 
امشب اگه واقعا این شاه وجود نداشت خیلی زیباتر می بود ، چون تولد امام‌حسنه:))*
و از امام‌حسن به حق همین روز عزیز میخوام کمک کنه بهم ،
سر این‌مسئله ی انتخابات ،
سر مسئله ی 'تو
و سر مسئله ی شاه ...
نذر ۱۰۰۰ صلوات کردیم با شیخ زاده، ایشالا که حل میشه ،
یا امام حسن قطعا میدونم که خیلی کریمی، قبلا بهم‌ثابت شده، یه بار دیگه از اون کرمت برامون مایه بذار مشتی*_*
‏همیشه خوب بودن، آدما رو پرتوقع میکنه 
‏تا جایی ک دیگه ناخودآگاه نمیتونن بهت حق ناراحت شدن بدن!
به من حق ناراحت شدن نمیدن چون خودم خمیشه وانمود کردم خوبم
و دوست نداشتم کسی از چیزی که تو دلم هست اطلاع داشته باشه 
متاسفانه 
ولی من خودم رو تغییر میدم انسان ها قابل تغییر هستن
نمیدونم چرا فکر میکرد منم مثل بقیه میشینم پا به پای حرفای فووووووووق مسخرشون و به به و چه چه میکنم ولی نمیدونست من کلا از یه سیاره ی دیگه اومدم ! :)نمیدونم چرا یه عده مسائل شخصی زناشوییشون رو به هم دیگه در قالب تمسخر تعریف میکنن و کیف میبرن از این کارو هارهار هور هور هیر هیر میخندن ! :/
دلم خنک شد که جوابتو دادم تا تو باشی ازاین غلطا نکنی ! :)
من حتی به مامانم که همه ی وجودمه همچین حرفی نمیزنم و اونم هیچ وقت همچین کار مسخره رو نمیکنه بیاد بپرسه تشری
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «آنچه من عرض میکنم، این است که مسئله‌ی فوری کشور و مسئله‌ی جدّی کشور و اولویّت کشور فعلاً مسئله‌ی «اقتصاد» است.» ۱۳۹۸/۰۱/۰۱نوجوان خامنه‌ای براساس این بخش از پیام نوروزی رهبر انقلاب به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۸ ، لوح «اقتصاد مسئله فوری کشوری است» را منتشر می‌کند.
           
آه که مطمئن نیستم که ناراحت نمیشه اسمشو بگم؟ 
یه خانم عزیز و نازنین فضای بیان که همتون می شناسیدش 
درگیر یه مسئله ی سلامتی شده که به دعای شما دوستان احتیاج داره 
چند وقته می دونستم این مورد را داره اما واقعا نمی دونستم و نمی تونستم باور کنم که به این جدی ایه 
دیشب عصبانی شدم بعد ناراحت شدم بعد حس کردم احساسم ترحمه؟  
برای همین به فکرم رسید از شماها بخوام براش دعا کنید 
دعا کنید اولا خدا توانشو زیاد کنه و دوما هر چه زودتر سلامتی و شفای کاملش را
صبح امروز: مسئله یک مسئله گذرا است، یک چیز فوق العاده نیست؛ از این حوادث در کشور پیش می آید. البته من نمیخواهم مسئله را خیلی کوچک بگیرم اما خیلی هم بزرگش نکنیم مسئله را؛ یک قضیه ای است پیش آمده، یک مدتی است، مدتی که ان شاءالله خیلی طولانی نخواهد بود، این برای کشور وجود خواهد داشت، بعد هم رخت برمیبندد و میرود/ تجربیاتی که ما در این زمینه به دست می آوریم، فعالیتی که مردم و دستگاه ها میکنند، درواقع یک رزمایش عمومی در این زمینه انجام میگیرد، این
کتاب زندگی سراسر حل مساله است کارل پوپر
 
 
دانلودفایل
 
 
 
 
کتاب زندگی سراسر حل مسئله است اثر کارل پوپر - مرکز | با ...www.30book.com › Book › زندگی-سراسر-حل-مس...Translate this pageخرید اینترنتی و آنلاین کتاب زندگی سراسر حل مسئله است نوشته کارل پوپر و ترجمه شهریار خواجیان از نشر مرکز، در فروشگاه آنلاین کتاب ۳۰ بوک. کتاب عمومی، علوم ...You visited this page on 4/11/20.
کتاب زندگی سراسر حل مسئله است اثر کارل پوپر - Digikalawww.digikala.com › ... › کتاب و مجلات › کتاب چاپیTranslate this pageRating: 3 -
کتاب زندگی سراسر حل مساله است کارل پوپر
 
 
 
دانلودفایل
 
 
 
 
کتاب زندگی سراسر حل مسئله است اثر کارل پوپر - مرکز | با ...www.30book.com › Book › زندگی-سراسر-حل-مس...Translate this pageخرید اینترنتی و آنلاین کتاب زندگی سراسر حل مسئله است نوشته کارل پوپر و ترجمه شهریار خواجیان از نشر مرکز، در فروشگاه آنلاین کتاب ۳۰ بوک. کتاب عمومی، علوم ...You visited this page on 4/11/20.
کتاب زندگی سراسر حل مسئله است اثر کارل پوپر - Digikalawww.digikala.com › ... › کتاب و مجلات › کتاب چاپیTranslate this pageRating: 3 -
دیروز سر مسئله‌ای از این که آقای همسر این زحمت من رو ندید و یک مورد ضعف کار رو به روم اورد، ناراحت شدم. بعد شروع کردم به فکر کردن به کارهایی که می‌کنم و آقای همسر توجهی نمی‌کنه، بعد چند تا از کارهای ساده‌ای رو که هر روز انجام میدم و شده جزو کارهای روزمره اما کلی ارزش داره و حواسش نیست، برا خودم لیست کردم. اما یهو یه جرقه تو ذهنم زده شد که چقدر خودت حواست به کارهای روزمره و ساده‌ای که آقای همسر هر روز انجام میده هست؟!!!
من میفهمم. فکر میکنید نمیفهمم. اشتباه میکنید. همه‌ی همتون در اشتباهید. من میفهمم سرمو کلاه میذارید. من میفهمم پشت سرم چی میگید و جلوی روم چی. من میفهمم اهمیتی براتون ندارم. من میفهمم که پیش خودتون میگید ولش کن آنه که ناراحت نمیشه. آنه که گله نمیکنه. آنه که قهر نمیکنه. من اینا رو میفهمم. من میفهمم همه‌چی رو و به روتون نمیارم. من میفهمم همه‌چی رو و به روتون نمیارم. شاید باور نکنید ولی منم ناراحت میشم! کی گفته نمیشم؟ همه‌مون از یه‌سری رفتارها نار
کتاب زندگی سراسر حل مساله است کارل پوپرpdf
 
 
 
 
دانلودفایل
 
 
 
 
 
کتاب زندگی سراسر حل مسئله است اثر کارل پوپر - مرکز | با ...www.30book.com › Book › زندگی-سراسر-حل-مس...Translate this pageخرید اینترنتی و آنلاین کتاب زندگی سراسر حل مسئله است نوشته کارل پوپر و ترجمه شهریار خواجیان از نشر مرکز، در فروشگاه آنلاین کتاب ۳۰ بوک. کتاب عمومی، علوم ...You visited this page on 4/11/20.
کتاب زندگی سراسر حل مسئله است اثر کارل پوپر - Digikalawww.digikala.com › ... › کتاب و مجلات › کتاب چاپیTranslate this pageRa
وقتی میگم کاری نمیکنم ناراحت شی یعنی کاری نمیکنم ناراحت شی     جیسوووگگگگگگ جونی

ببخشید من نوسان داشتم
گفتم پاک میکنم سایت رو ولی به خاطر دوستاممم نمیتونم پاک کنم
ولی موضوع سایتم و همچنین اسمش رو عوض میکنم

سایت پاک نمی شود
نجمه خانم  در هر شرایطی بهترین روحیه را داشتن در شرایطی که گاها دیده میشه خانم ها دچار خطا و اشتباه میشند . موقعیت هایی برای ایشون پیش اومده بود که اگ دخترای دیگه بودن فریب میخوردن ولی ایشون با تعقل و با تفکر به بهترین نحو با اون مسئله برخورد میکردن این مسئله مسئله ی فوق العاده مهمی هست که دخترای جوون باید بیشتر بهش دقت کنند
باشه، باشه، قبول می‌کنم قرار نیست همیشه موثر باشم، ولی یه شرط داره، تو هم باید قبول کنی همیشه موثری، باش؟پ.ن. اگه هی این‌جوری بگی، نمی‌دونم، نمی‌دونم اوضاع تا کی این‌طوری می‌مونه. هیچی بی‌خیال، خوشحالم که راستش رو می‌گی، بی‌خیال!
ب.ن. خداییش انتظار بی‌جا بود، خب تو هم تاثیر نداشتی این‌جا وگرنه باید ناراحت می‌شدم دیگه، نه؟
گاهی وقتا دلم از دستت خیلی ناراحت میشه، ولی اصلا نمیتونم باهات حرف بزنم، نمیذاری باهات حرف بزنم، زود ناراحت میشی، زود کوچیکم میکنی، زود حق حرف زدن و اظهار نظر رو ازم میگیری.... حتی اگه این جمله ها رو‌هم بگم اول به چیزی که تو فکر خودته فکر میکنی نه ناراحتی که تو دل منه
من میمونم و یه دنیا غم و یه شب که صبح نمیشه بگو براش چیکار کنم
این چه عشقیه که بغضم میگیره و نمیتونم هیچی بگم؟ 
خدا به موسی گفت: ده روز دیگه پیشم بمون!
موسی گفت: چشم
وقتی موسی برگشت پیش همراهاش، دید که اونا همراه نبودن. از همراه نبودن همراهاش ناراحت شد ولی...
ولی ده روز خدا همراهش بود، پس از تنها موندنش ناراحت نشد!
ده روز موسی تنها بود.
ده روز موسی با خدا تنها بود.
خدا موسی رو خیلی دوست داشت.
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
یه چیزی چند وقتیه که ذهنم را خیلی مشغول کرده و واقعا ناراحتم کرده است.
چند وقت پیش سوار یکی از این تاکسی های آنلاین شدم و متوجه بوی بدی شدم. وقتی بیشتر توجه کردم فهمیدم که بوی عرق راننده بود. راستش خیلی ناراحت شدم که این فرد به نظافت خودش توجه نکرده است. بعدا وقتی دوباره و چند باره با این موضوع برخورد کردم، طوری که ایجاد ناراحتی و حس بدی نکنه با راننده شروع به صحبت کردم و از هر دری سخنی گفت. 
متوجه شدم این بندگان زحمت کش شب را درون همان اتومبیل ب
امروز شیفت ناراحت کننده ای رو پشت سر گذاشتم.یه دختر ۱۵ ساله رو آورده بودن که قرص برنج خورده بود.اولش خوب بود من ازش نوار قلب گرفتم ولی یه دفعه ای همراهش گفت نفس نمی کشه حالش خوب نیست.پرستارمون رفت بالاسرش بعد گفتن که باید مریض رو احیا کنیم.پرستارها و پزشک تمام تلاششون رو انجام دادن ولی مریض رو نتونستن برگردونن.
خیلی ناراحت شدم.یاد پدربزرگم افتادم که چند ماه پیش فوت شده بود.
همراهش انقدر ناراحتی کرد که قلب همه ی پرسنل رو به درد آورد
تو اطرافیان مون یه پسر بچه ی سه ساله داریم،گاهی یه کارایی می کنه که مامانش ناراحت میشه،می ره به باباش می گه: بابا، مامان ناراحت شده...
گاهی هم یه کاری می کنه که باباش ناراحت میشه،می ره به مامانش می گه: مامان، بابا ناراحت شده...
وقتی موقع ناراحتی باباش می ره پیش مامانش،این مامان میشهحلقه ی اتصال بین بچه و بابا...دست بچه رو می گیره می ذاره تو دست پدرش...
«این السبب المتصل بین الارض و السماء»
زمینبخواد به آسمون وصل بشه، حلقه اتصال میخواد...کسی رو می خ
روی میزم رو برای فردا مرتب می‌کنم؛ خیلی وقته ۴ روز پشت سر هم درس نخوندم و فردا این طلسم رو از بین می‌برم. چشم‌هام می‌سوزن؛ برنامه رو می‌نویسم و مطمئن می‌شم که چیزی روی میز، کج نباشه. در حالی که یک ساعت پیش شب خواستگاری بهترین دوستم بوده و من فقط دو، سه روزه که متوجه شدم همچین چیزی هست. یک جوری انگار ناراحتم؛ سرنخ‌ها رو دنبال می‌کنم که ببینم قضیه چیه. می‌فهمم که خسته شدم یکم، شاید یکم بیش‌تر از یکم؛ ولی صدام رو درنمیارم. سرم رو می‌اندازم پ
گاها پیش می آید که از بعضی رفتار ها و عادت های فرزندانمان ناراحت میشویم و یا من باب مثال شکایت داریم که چرا فرزندمان فلان عادت و رفتار مناسب را ندارد.
سوالی که پیش می آید این است که چرا اینگونه شده و برای حل مسئله و رسیدن به خواسته مان چه باید بکنیم؟! 

ادامه مطلب
همه چیز شبیه قمار بود. که من باختم. تمام.
اما مسئله اینجاست که من روی یه احتمال شرط بستم. احتمالی کمتر از پنج درصد. شایدم خیلی کمتر. مسئله اینه، من اون نود و پنج درصد رو ندیدم. نخواستم ببینم. با اینکه همیشه از فریب متنفر بودم و از فریب خودم می ترسیدم. ندیدم. الان مسئله اینه: نود و پنج درصد حقیقت امروزم چیه؟
همه چیز شبیه قمار بود. که من باختم. تمام.
اما مسئله اینجاست که من روی یه احتمال شرط بستم. احتمالی کمتر از پنج درصد. شایدم خیلی کمتر. مسئله اینه، من اون نود و پنج درصد رو ندیدم. نخواستم ببینم. با اینکه همیشه از فریب متنفر بودم و از فریب خودم می ترسیدم. ندیدم. الان مسئله اصلی اینه: نود و پنج درصد حقیقت امروزم چیه؟
فردا جشن فارغ التحصیلی مان برگزار میشود و من هم خوشحالم و هم ناراحت...خوشحال بابت تمام کردن یه مرحله از زندگی و ناراحت بابت تمام شدن دوران هر چند سخت اما شیرین دانشجویی...
امروز و دیروز با جبرانی رفتنم کاراموزی م هم تمام شد...و عملا تنها پروسه اداری فارغ التحصیلی باقی مانده...
و دل کندن از این همه دوست...از این همه خاطره عجیب سخت است...
فردا روز شاد و غمگینی ست برای من...
یه مدتی زندگی بدین منوال بود که: 
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکنم نیست
بعد به این صورت شد که بیچ مود رو روشن کردم و الان اگر یک انسان رو جلوم شرحه شرحه کنین هم ناراحت نمیشم. دریغ از قطره‌ای اشک. عصبانی چرا ولی ناراحت نه. عصبانی بابت اینکه خون پاشیده به لباس و عینکم. و احتمالا با موهای سر مرحوم پاک میکنم لباسو. اینا رو گفتم که بگم اگر فردا واسه یاد دادن ریضمو به بچه‌ها برم دانشگاه فقط محض رضای خداست. نه ناشی از حسی که به اون ب
از صبح ساکتم میدونم. شاید چون فکرم مشغول مسئله ای هست که معلوم نیست اصلا بشه یا نشه. بتونم یا نتونم هرچند که تلاشم برای اتفاق افتادنش هست. دلیلی که اینجا نمی نویسم اینه که هنوز معلوم نیست. میترسم مثل باقی کارایی که میخواستمو نشد بشه :( ولی خب ادم به نظرم بدم نباشه به یسری مسائلم فکر کنه. بگذریم از تین موضوع هروقت قطعی بشه حتما بهت میگم قول میدم. 
اگه بگم از صبح کاری نکردم زیاد ناراحت میشی؟ همش فکرم به همین مسئله ای که گفتم بود. و البته فرانسوی خو
طنز خانومی تعریف می‌کرد:من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد. در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم: ولم کن...به خدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛ سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛ من خیلی از دستت ناراحتم..نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش می‌کنم ولم کن...وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده
سلام علیکمطاعاتتون قبول
به این جمله دقت کنید:
"مسئله فلسطین، مسئله اسلام نیست مسئله انسانیت است"
دیروز در خبرها می خوندم که یه فرد جاهل گفته کاش در ایران اجازه می دادند همونطور که موافقین فلسطینی ها، راهپیمائی می کنند موافقین اسرائیل هم راهپیمائی می کردند!!!!!!
بدا بر احوالتون.....
پناه بر خدا از این میزان حماقت...
پناه بر خدا از این عاقبت....
"شمر زمان امام حسین مُرد، شمر زمانه ات را بشناس"
فتامل...
ادامه مطلب
+ تصمیمم رو گرفتم. می‌رم انسانی. 
- انسانی، یا فرهنگ؟
+ انسانی!
- سولویگ، فرهنگ نمی‌تونی بریا. 
+ بابا می‌دونم!
- خب چرا ناراحت می‌شی؟
+ ناراحت نمی‌شم که نمی‌تونم برم. ناراحتم که فکر می‌کنید من خنگم. نفهمیدم همون دیشب که توضیح دادی!
- دیگه خودت دیدی که. نمی‌شه این جوری. 
+ مهم نیست. 
پ. ن. ولی یه چیزی تو دلم می‌گه مهمه. می‌گه نمی‌خواد سه سال بعدی‌شو تو این قبرستون ادامه بده. هرچع‌قدر هم بگن که مدرسه اون قدرا هم مهم نیست و مهم خود آدمه، مهم بودن م
بی دلیل خوشحالم 
حالم خوبه 
مینویسم تا حاله خوبم رو به شما هم انتقال بدم 
الان فکرم آزاده و فکر کنم همین باعث شده 
احساس خوشحالی کنم 
البته این به این معنی نیست که اصلا ناراحت نباشم 
چرا امروز یه لحظه ناراحت و دلخور شدم(مرور خاطرات و اینا دیگه**)
ولی خب دوباره به روال سابق برگشتم ^^
خب همین دیگه امیدوارم مثل من ناراحتیاتون رو از فکر و ذهن و قلبتون بیرون بریزین و خوشحال باشین هر چند کوتاه 
با بهترین آرزوها برای همه "دنیز"
 
 
خب، به نام خدا.
امروز اومدم سرکار.
و ان شالله شنبه به طور رسمی اولین روز کاریم حساب میشه.
اگرچه همه چی برام تقریبا مبهم گونه ست و هنوز توی شوک هستم.
مسئله سربازی به لطف خدا تموم شد.
مسئله کار هم حل شد.
دیگه کم کم با توکل و لطف خدا باید بگردیم دنبال نیمه گم شده.
 
خدایا مرسی...
خب، به نام خدا.
امروز اومدم سرکار.
و ان شالله شنبه به طور رسمی اولین روز کاریم حساب میشه.
اگرچه همه چی برام تقریبا مبهم گونه ست و هنوز توی شوک هستم.
مسئله سربازی به لطف خدا تموم شد.
مسئله کار هم حل شد.
دیگه کم کم با توکل و لطف خدا باید بگردیم دنبال نیمه گم شده.
 
خدایا مرسی...
آخه خدا... این چه رسمیه؟ 
حتّی نمی‌دونم از چی بیشتر ناراحتم. حتّی نمی‌دونم ناراحت باشم یا نه. کاش مطمئن بودم ازین که اونایی که باید براشون غصه خورد ماییم نه اونا. امّا الآن فقط امیدوارم. یعنی... نمی‌دونم. به خودم باشه، بارها دلم خواسته که بمیرم و بعد مرگم هیچی مطلق باشه. ولی می‌دونم که این خیلی مسخره‌ست. ناراحت‌کننده‌ست. پوچه.
آه. آخه این جوری که نمی‌شه. نمی‌شه این قد الکی باشه که. آه. چقد درد داره. چقد عزیزاشون دارن درد می‌کشن. آخه... آخه این
 
جدایی همیشه هم مسبب غم نیست . این را امروز فهمیدم وقتی برای اولین بار جمله ای را با لهجه ی من درست و بی غلط ادا کرد تا درباره ی مسئله ای که از آن ناراحت بودم کمتر غصه بخورم و بخندم . خندیدم اما نه فقط به نمود تازه ی لهجه ی پر و پیچ و خم خراسانی ام در دستگاه شیرین واژگانی او ، بل به فراست به موقعی که به خرج داد تا مثقالی از اندوه کم کرده باشد . محدودیت ،محرومیت و سنگ گنده ای مثل جدایی گاهی می تواند اسباب نزدیکی شود اگر در گفتار و کردار و پندار به مخ
سلام
نمیدونم چرا اینجوریه....اما حتی الانم که بیشتر تلاش میکنم هنوزم دوستای خوبی ندارم. این حالتو دوست ندارم. این که تا بهم نیاز نداشته باشن میرن. این که فقط من به این که میتونیم دوست های خوبی باشیم فکر میکنم. حال همدیگرو فقط وقتی موضوعی برای حرف زدن باشه میپرسیم. حس میکنم روابطمون پسته .یا حداقل ادمایی که من باهاشون دوستمو ارتباط دارم. شایدم دارم یکه به قاضی میرم. شاید منم بدم و دارم این مسئله رو درباره خودم نادید میگیرم. 
نمیدونم....فقط خسته کن
مهارت حل مسئله فرآیندی ذهنی است که شامل کشف، آنالیز و حل مشکلات می‌شود. هدف نهایی حل مسئله غلبه بر موانع و پیدا کردن بهترین راه حل برای موضوعات است. بهترین راه حل برای رفع مشکلات را نمی‌توان به صورت تعریف کلی ارائه دارد. در واقع بسته به موقعیتی که فرد در آن قرار دارد راهکارها متغیر است. در بعضی از مسائل بهترین روش این است که افراد اطلاعات خود را بالا ببرند و دانسته‌های قبلی خود را به کار ببندند. گاهی نیز بهتر است تا افراد از خلاقیت خود به صو
امسال مسئله‌ی «تولید» مطرح است. مسئله‌ی تولید به نظر من مسئله‌ی محوری امسال است؛ لذا من شعار را امسال
این قرار دادم: «رونق تولید». باید همه تلاش کنند تولید در کشور رونق پیدا
کند. از اوّل سال تا آخر سال ان‌شاءاللّه این معنا به صورت چشمگیری در کشور
محسوس باشد. اگر این [طور] شد، امیدواریم که ان‌شاءاللّه حلّ مشکل اقتصادی
راه بیفتد.
سلام میخام بعد از مدت ها بنویسم هم اینجا تو وبلاگ 12eza منتشر کنم هم تو ویسگون تو آیدی khisgoon راستش یه اتفاقی افتاده میخام یه مدت هر چه قدر بتونم  روزه بگیرم روزه سکوت دیگه حرف نزنم با کسی حتی تو فیلمام صحبت نکنم من یه عمر وبلاگنویس بودم اشک داشتم آبرو داشتم پیش شهدا و فرشتگان همه دوستم داشتن حتی قوی بودم این مدت که ننوشتم و فیلم گرفتم و سخنرانی کردم روم کار شد و خدا خاست خیلی چیزا فهمیدم ولی از دست خودم راضی نیستم چه برسه خدا بخاد راضی باشه لذا پش
دلم میخواست اینو زود‌تر بهت بگم.
ولی! از دستت یکم ناراحت شدم و بخاطره همین جواب‌تونو ندادم.
با اینکه کاری‌هم نکرده بودی..
انی‌وی. میخواستم اینو بهت بگم. نشد اما اینجا میگم‌ش.
وقتی پرسیدی من یه لحظه‌دلم سوخت و خواستم بیام پیویت و بگم ولی خب:/
و حتی وقتی بخاطره تام ناراحت بودی و دلداری میخواستی بازم میخواستم بیام پیویت ولی بازم خب:/
یعنی یکم رفتارم عجیب میشد.. درنتیجه هیچی نگفتم.
مسئله، فقرا نیستن، مشکلات اقتصادی و محیط‌زیستی و فرهنگی نیست. مسئله علم نیست، قدرت نفوذ نیست. مسئله هیچی نیست. همینه که دنیا عادی با ما برخورد کنه. جانی‌ دپ و آنجلینا جولی این ورا هم بیان. کی‌اف‌سی شعبهٔ رسمی داشته باشه، ورزشکارامون از گوشی سامسونگ و کفش نایکی محروم نباشن. فیلما سانسور نشه، افتتاحیهٔ مسابقات رسمی جهانی، کامل پخش شه. لیدی گاگا و ادل این‌جا کنسرت بذارن، خواننده‌هایی که رفتن برگردن، منزوی نباشیم، غیرعادی نباشیم، تروریست
من آدمِ مناسبتی نیستم!هیچ وقت از رسیدن شب یلدا و عید نوروز خوشحال نشدم!و حتی از رسیدن عید ناراحت شدم.شاید وقتی دیگر که مستقل باشم و تعطیلات به دلخواه خودم سپری کنم،شیرینی عید را حس کنم.
دیشب که ماه بانو وضعیت واتس آپ دوستان و فامیل را نگاه میکرد،ناراحت شدم!ناراحت شدم که کز کرده بود و ما یلدایی نداشتیم.خانواده پرجمعیت ما پراکندست و اخرین دورهمی که همه جمع بودیم برمیگردد به عید سال نود و دو! از ان به بعد همیشه یک نفر غایب داشتیم و من اینجور مواق
 - ...حاج خانم! اگر روزی برسد که شوهرت بیماری سختی بگیرد و گوشه ی بیمارستان بیافتد؛ طوری که حتی ذرّه ای امید به زنده ماندنش نباشد، تو ناراحت نمی شوی؟
- خدا نکند حاج آقا! این چه حرفی است! خب معلوم است که یک دنیا ناراحت می شوم و اشک میریزم.- خب! اگر در همان روز ها، ناگهان خدا رحم کند و حالم کاملا سر جایش بیاید، طوری که انگار هیچ وقت مریض نبوده ام، خوشحال نمی‌شوی؟- اینکه نیاز به پرسیدن ندارد حاج‌آقا! در این صورت آنقدر شاد می شوم که انگار دنیا را به من
توی آنالیز عددی، وقتی مدل کردن مسئله به شکل مستقیم
جواب نمی‌دهد، از روش متمم استفاده می‌کنند. یعنی باقی حالت‌هایی که مسئله
نمی‌خواهد را حساب می‌کنند، بعد، از کل حالت‌های ممکن کم می‌کنند تا تعداد
حالت‌هایی که مسئله می‌خواهد به دست بیاید.
یاد این افتادم، چون امروز همان آقایی که چند روز پیش
داشت بی‌مقدمه و کاملا خودجوش آدرس نمازخانه را به من می‌داد، آمد توی سالن و گفت:«همگی
بیاید، کارتون دارم!» بعد به من نگاه کرد و گفت:«البته شما نه!»
اگه اینجا یا به وسیله‌ی اینجا کسی رو آزار دادم یا ناراحت کردم از عمق وجودم عذر می‌خوام. شما بذارید به حساب اینکه متوجه نبودم دارم چیکار می‌کنم.
اگر قابل جبرانه یا اگر در ازاش می‌تونم کاری براتون انجام بدم بهم بگید.
شدیدا احساس می‌کنم کسانی از دست من ناراحت هستن و این قلبمو مچاله می‌کنه.
خلقِ عشق مسئله‌ای نیست، حفظِ عشق مسئله است.عاشق شدن مهم نیست، عاشق ماندن مهم است. سست‌عهدی‌های عشاق باعث شده که بسیاری از داستان‌های عاشقانه مبتذل، در جایی تمام شود که عاشق به معشوق می‌رسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است.مهم، پنجاه سالِ بعد است:دوام عشق... دوام زیبایی و شکوه عشق...
 
نمره امتحان دیروزم اومد
درسته خوب شدم ولی احساس میکنم بازم کمه جرات اعتراضم ندارم
چون میترسم کمش کنه
ولی با این احوال فکر میکنم حقم بیست بود بخدا(غلطی نداشتم و یه چیزای جزیی شاید ننوشته باشم)
تازه یبار که کوییز گرفت اونم بدون غلط نوشتم
بخدا من شخمی ترین شانس رو دارم خانم 'ز' توی یه امتحان که مسئله داشت یکاری انجام نداده بود و بتبع اون جوابش غلط شده بود بعد فرض کنید کااااااامل گرفت نمره رو
حالا من بودم کل سوال رو ازم کم میکرد
خب ناراحت میشم دیگ
قلبم تند تر میزنه. فشار خونم قطعا رفته بالا. درکم از محیط اطراف بیشتر شده و واکنش هام هم سریع تر. دلم بیشتر مسئله میخواد. نمیتونم یه جا بند شم. باید در تکاپو باشم.
 
مسئله ها رو حل کن حل کن حل کن حل کن حل کن حل کن. 
مرسی قهوه. 
مرسی امتحانا. 
مرسی درس.
مرسی کتابخونه. 
آی لاو دیس سیچویشن. 
 مرسی خیلی!
امروز جزء معدود وقتایی بود که حرفمو محترمانه و رک گفتم..
از دیروز مونده بودم چطوری بگم..
الان نوشتم پیام رو  و فرستادم..
بعد هی نگاه میکنم ببینم پیامو خونده ..واکنشش چیه 
و واقعا نگرانم ناراحت بشه،
خسته شدم از بس بخاطر اینکه بقیه ناراحت نشن از خودم زدم..
درباره این موضوعم کاملا حق طبیعیه منه اون چیزی که میخوام رو انتخاب کنم و نمونم تو رو دروایسی...
‍♀️‍♀️‍♀️‍♀️‍♀️
ولی فکر کنم باید منتظر تغییر رفتار باشم..
احساس می کنم بعضی چیزا توی وجودم مردن، یعنی خودم کشتمشون. فکر می کنم پیر بشم حسرتشون با من می مونن. الان البته هیچ حس خاصی ندارم :| 
یعنی هیچ ذوق و شوق خاصی ندارم در واقع.
وقتی اطرافیانم رو میبینم؛ به احساساتی که دیگه توی وجودم نیست، بیشتر پی می برم.
هیچ شور و ذوقی ندارم، فقط زنده ام ...
ولی یه زنده ای که ناراحت نکردن بقیه براش مهمه؛ حتی به قیمت ناراحت شدن خودش، این واقعا ناراحت کننده اس.
خود ماییم که به آدما یاد می‌دیم چطور باهامون رفتار کنن.
وقتی برای بار اول و دوم که اون رفتار رو می‌بینیم و علیرغم ناراحتی زیادمون، هیچ واکنش بدی نشون نمی‌دیم، خب معلومه که به تکرار اون رفتار ادامه میده و بعد که بهش بگی با این دست جملات مواجه میشی که: فکرش رو نمی‌کردم آدم اینجوریی باشی که سر این مسائل ناراحت بشی! فکرش رو نمی‌کردم انقدر بی جنبه باشی! فکر می‌کردم متوجه باشی که شوخیه...
ولی لطفا فکرش را بکنید!
بله من همینقدر بی‌جنبه هستم!
وقتی د
برای انتخاب بهترین نماینده شما باید ابتدا زرشک پلو با مرغ همشونو بخورید سپس با  بررسی ملاک مختلف که نشان می دهد یک نماینده در مجلس میتواند به مرردم کمک کند انتخاب کنید.
ملاک های زرشک پلو با مرغ عبارتند از......
نمکککک..نمک غدا بسیار مهمه چون اگع نماینده ای توی پخت غذا به نمک دقت نکنه چگونه میتونه تو مجلس حق مردمو بگیره.
مسئله دوم سالاد هست.
مسئله سوم شیوه پخت گوشت هستش.
مسئله چهارم بهداشته(به هیچچچچچچچچچچچچ وجه تو غذا موو نباشههههههه)
 
 
امیدوا
باید هزاران خط بنویسم اما فعلا این را از من داشته باشید تا بعد.
وقتی بین زمین و هوایی، زیر پایت تماما آبی دریاست و رو به روی چشمانت چراغ های اسکله می‌درخشد حقیقتا نمیتوانی احساس غرور نکنی از این‌که ایرانی هستی! بالاخره ما دوستت داریم مرزپرگهر. حقیقتا تمام زندگی‌مان را در خودت گنجانده‌ای:)
و بله. دیگر ناراحت نبودم وقتی می‌دیدم از دور شهر چراغانی شده به سان یک مجلس عروسی:)) یک مجلس عروسی با عروسک‌ها و ماشین‌های خیلی خیلی خیلی کو‌چک! آن‌قدر
دیروز که داشتم بیهوده توی فضای مجازی میچرخیدم یکهو با این پست سوالی مواجه شدم" اگه به گذشته برگردی، کدوم اشتباهتو تکرار نمیکنی؟" جواب من حاضر بود. چند کلمه ی ناقابلی که شاید بهاشو بد پرداخته بودم. کامنت هارو باز کردم تا هم جواب سوال رو بدم و هم کامنت های دیگران رو بخونم. شاید یک چهارم این کامنت ها با من هم عقیده بودند. " اگه به گذشته برگردم، هیچوقت به بعضی از ادما اعتماد نمیکردم و به بعضی از ادمای بی ارزش بیخودی بها نمیدادم" ولی از نوشتن جوابم د
از اتاق که اومدم بیرون ساعت از 12 شبم گذشته بود...اومدم که به گربه ها و سگا غذا بدم...یکم بعد از من اومد بیرون...برنگشتم نگاهش کنم فهمیدم که داره چایی میخوره
صدام کرد...با اسم کوچیک...اولین بار بود... و لبریز حس انزجار  شدم...از خودم و از اون
پرسید ناراحتت کردم؟بدون اینکه برگردم گفتم نه...ولی خانمتون ناراحت میشه...گفت نمیشه من میشناسمش...برگشتم نگاهش کردم...چشماش مست و خمار بود...مست مست...با تمام وجود با انزجار و نفرت از خودم نگاهش کردم وگفتم اگه من بودم
پر از خشم، دلهره و نگرانی ام.
از ثبات مزخرفی ک این اقتصاد کوفتی مملکت نداره عصبانی ام. از اینکه هی دارم میبینم چیزایی ک بهش دل بسته بودم داره دود میشه میره هوا ناراحت و خشمگینم. لعنت به همه شون!
از اینکه هس میکنم دست کم گرفته میشم و اون قدری ک اهمیت میدم بهم اهمیت داده نمیشه بدم میاد و ناراحت و غمگینم.
برای رفیقی ک حالش بد بوده و هی خبرای مختلف تایید نشده ای ازش بهم میرسه نگرانم.
و اینکه فردا اعلام نتایجه. لعنت بهشون. قلبم داره میاد تو دهنم.
آشفته
یا ولی الحسناتفصل دوم: مهارتهای ارتباط موثر
۷: در هر قصه ای نقش آدم بد را بازی نکنیم
مطمئن باشیم که به تعداد کافی آدم بی فکر ، در عالم وجود دارد.چه نیازی است که برای هر کار ناراحت کننده، حرف نیش دار و خبر بد ، ما فورا داوطلب شویم؟قبل از اینکه حرفی را به کسی بزنیم میتوانیم آن را در چندین حلقه از نای مورد بررسی قرار دهیم:
۱. در حلقه ی اول: آیا این حرف او را خوشحال میکند؟
۲.حلقه دوم: آیا این حرف برایش مفید است؟
۳. حلقه سوم: آیا نگفتن این حرف مشکلی ایجاد
مهمترین مسئله در زندگی
مهمترین مسئله در زندگی شناخت و آگاهی و سپس برنامه ریزی و نظم داشتن است.
پیامبر اکرم(ص): بر عاقل حقیقی شایسته است(علاوه بر فعالیت هایی مانند کسب کار) چهار برنامه در شبانه روز داشته باشد.
1-تعیین وقت برای مناجات با خدا
2-تعیین وقت برای محاسبه نفس
3-تعیین وقتی برای مراجعه به اهل علم
4-تعیین وقتی برای بهره وری از لذت های حلال
این همه نق نزنید و ننالید از آدم ها و کم لطفی هاشون. اگر که به کسی محبت می کنید/ لطف می کنید/ کمک می کنید/ مهربانی می کنید  اما طرف یا طرف هاتون اهمیتی نمیدن/مغرور میشن و یا تغییر رفتار میدن، ایراد از شما نیست، ایراد از جمله ی محبت، محبت میاره نیست، ایراد از طرف مقابلتونه. طرف مقابلتون آدم حسابی نیست. 
+ آدم حسابی ها معنی مهربونی و عشق و محبت رو میفهمن. اگر نفهمیدن اگر بی توجه بودن اگر عوض شدن اگر فکر کردن خبریه بریزیدشون دور. بریزید دور این آدم ها
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاستآه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشقوسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 
شاعر: فاضل نظری
توی گروهی که با رفقای از بچگی تا الان داریم،پسرا گیر دادن بهش که چرا ناپیدایی?...بعد از یکی دو روز جواب داده درگیری کارم کم بود،فنر تخت اتاقم هم شکسته و درگیر تعویضش شدم و پدرم در اومدم تا سر هم کردمش...
کمیل طبق معمول زده بود به مسخره بازی و سر به سرش میذاشت که مگه چیکار کردی با اون تخت که به این زودی فنرش در رفت?سلام مارو هم به خواهران امریکایی برسون! و از این مزه پرونی ها...
و پسرک توی جواب دادن کم نیاورده و با خوندن پیامهاش کلی خندیدم...
حالا بعد
دوست می فرماید که مرگ و مرگ اندیشی بخشی از هویت من بوده و حالا که به هویت دیگری فکر میکنم، به سبب از دست داشتنش دچار رنج شدم. رنجی که چند شب پیش عارض شد صرفا ناشی از این مسئله نبود. توان تحلیلش رو نداشتم و آشوب درونم ایجاد کرده بود.
چیزی هست که درباره این مسئله باید بهش فکر کنم؟ اگر نه رها کنم نه بهش بپردازم دچار خسرانی خواهم شد؟ کمی فاصله گرفتن ازش تصمیم درستیه؟
مسئله حجاب هیچ وقت برای من چالشی‌ترین مسئله زندگی‌ام نبوده، شاید بارها بهش فکر کردم، بحث کردم، جستجو کردم که دقیقا از کجا اومده، معتبرترین مرجعی که درباره‌اش هست چی نوشته، کجای اصول و فروع دین قرار می‌گیره و اگر جزو اصول لاینفک* است چرا رعایت و پایبندی بهش این قدر سلیقه‌ایه...
به هر روی، اجرا کردنش برایم چالش برانگیز نبوده و حتی در موقعیت‌های غیر اجباری به قدر عرف فضایی که درش بودم رعایت کردم ولی...
ولی برایم یک چیزی همیشه سئوال بوده و این
پر از خشم، دلهره و نگرانی ام.
از ثبات مزخرفی ک این اقتصاد کوفتی مملکت نداره عصبانی ام. از اینکه هی دارم میبینم چیزایی ک بهش دل بسته بودم داره دود میشه میره هوا ناراحت و خشمگینم. لعنت به همه شون!
از اینکه هس میکنم دست کم گرفته میشم و اون قدری ک اهمیت میدم بهم اهمیت داده نمیشه بدم میاد و ناراحت و غمگینم.
برای رفیقی ک حالش بد بوده و هی خبرای مختلف تایید نشده ای ازش بهم میرسه نگرانم.
و اینکه فردا اعلام نتایجه. لعنت بهشون. قلبم داره میاد تو دهنم.
آشفته
ایندفه پر انرژی اومدم ، خوشال اومدم، شاد اومدم
هر قدر غر زدم ، هر قدر ناشکری کردم کافیه:)))))

خب مسبب حال خوبم داداش ک هست عجیییب حالمو خوب کرد با حرفاش ، چقدر منو امیدوار کرد به آینده و فهمیدم چه بهتره که تمام اون تلاشیو که قرار بود برا رسیدن به چیزی که دوسش ندارم بکنم ، الان صرف خودم و رشته ی مورد علاقم بکنم 
حالم خوبه و یکم ناراحتم بخاطر اون دو سه تومنی که الکی الکی خرج کردم و پولمم بر نمیگرده وووو بشدت عذاب وجدان گرفتم:))))
حالم خوبه چون تمام چش
اشاره مستقیم اردوغان به مساله قره‌باغ و ارتباط آن با سیاست‌های ترکیه، مسئله مهمی است که نشان‌دهنده رویکردهای خاص آنکارا به اختلاف‌نظر ارضی در جغرافیای مناطق ترک زبان است.
روابط جمهوری ترکیه و جمهوری آذربایجان در چندین حوزه از اهمیت حیاتی برخوردار است. از جمله حوزه‌های دفاعی – امنیتی و همکاری در حوزه انرژی  اقتصاد. اما ناگفته پیداست که موضوع اشتراک هویتی و قومیتی در پرونده روابط آذربایجان و ترکیه از هر فصل مشترک دیگری٬ مهم‌تر است.
حل
 
دلایل خشکی واژن در زنان
مهم نیست علت خشکی واژن چیست، به هرحال این مسئله بسیار ناراحت کننده است و منجر به خارش، سوزش و نزدیکی دردناک می شود.
به گزارش سایت خبری ساعد نیوز و به نقل از سیمرغ،به طور طبیعی دیواره های واژن با یک لایه نازک از مایع شفاف روان و مرطوب می شود. هورمون استروژن به حفظ این مایع شفاف کمک می کند و پوشش داخلی واژن را سالم، ضخیم و قابل ارتجاع نگه می دارد. افت استروژن میزان رطوبت واژن را کاهش می دهد. افت استروژن در هر سنی و به دلای
بیاین توی این سال ارامش روان خودمون!!!!فقط برامون اهمیت داشته باشه
اگه میبینید یکی داره با حرفاش با کاراش اذیتتون میکنه حذفش کنید اگه نمیتونید لااقل کمرنگش کنید
هی نگید فکر کنم ناراحت شد یا قرار ناراحت بشه ..اونجایی که میبینید همه راه رو درست اومدید این دیگه مشکل از حساس بودن اون فرد هست بیخیالش شید
اینا رو خودم تمرین میکنم که کمتر دیگه بابت رفتارای دوستام زجر بکشم 
سالتون پررررر از رنگ شادی
تعطیلات خیلی خوبی داشتم. آنقدر خوب که از تمام شدنش خیلی ناراحت شدم؛
کلی برنامه‌ریزی کردم که به کارهایم برسم، و تقریبا هیچ کدام را انجام ندادم :) عوضش خیلی خوش گذشت و پشیمان نیستم. خیلی خوب بود. این را مینویسم که یادم باشد چقدر چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه و شنبه خوب بودند؛ مینویسم که اگر روزی ناراحت بودم این را بخوانم و خوبی ها یادم بیاید.
 
+چند تا چیز دیگه هم میخواستم بنویسم که طبق معمول یادم رفت. 
میتونم اینم بگم:
خواب من روی کتاب و صفحات باقی/
امروز
بعد از کلی گریه و زاری شدید کنار ابی رفتیم رستوران فرنگی و من کم کم
مهربون شدم D: . اخ چقد وقتایی ک با هم خوبیم خوبه. البته خوب و بد بودن
رابطه دست منه ، ولی چه کنم حالات روحیم دمدمی مزاجه و یهو سر یه مسئله
خیلی کوچیک زار زار میزنم زیر گریه . ابی هم خیلی خیلی لوسه و خودشو واسه
من لوس میکنه  :Xx. پسر مگه میتونه انقد لوس باشه ؟ ابی میگع من میدونم
مشکل مالی داری ، وقتی بدهکاری از قیافت مشخصه . گف فردا برات دو میلیون
میریزم دیگه ناراحت نباشی . ال
پیام نوروزی رهبری ایران رونق تولید را مورد توجه قرار می‌دهد. این سخن البته به عنوان یک راه حل مطرح نیست. این که تولید باید رونق بگیرد بیشتر یک مسئله است که باید به راه حل آن پرداخته شود. احتمالا رهبری هم این مورد را به عنوان مسئله طرح کرده‌اند و نه راه حل. اما به هر حال این سخن سخن تازه‌ای هم نیست که مختص امسال یا سال قبل و سال دیگر باشد. معیار تولید ملی یکی از معیار‌های کهن و مقبول همگان اقتصاد است.
تولید دکمه‌ای ندارد که کسانی که مخاطب حرف ر
۱،  دیروز اومدم وبلاگ خودمو باز کردم بعد از امارها اومدم آی پی مو دیدم زده بود تبریز :||| الان ینی من تبریزم؟؟؟؟  دیگه به اینم اعتمادی نیست
 
۲، ستاد کرونا بهم پیام داده که علیرغم تاکید فراوان رفتی سفر و اینا، اولا که سریع برنامه ریزی بازگشت از سفر انجام بده،  بعدم برو تو سایت تست بده :))  ناراحت نشدم که اصن درکم نمیکنه که چندماهه خونه نرفته بودم،  از این ناراحت شدم که بهم میگه برای بازگشت از سفر سریعن برنامه ریزی کن،  حتی ستاد کرونا وزارت بهدا
مسئله‌ی اصلی این نیست که دیروز، در روز تولدم، هدیه‌ای که منتظرش بودم را از خدا نگرفتم. مسئله ناامیدی یا سرخوردگی یا دل‌شکستگی هم نیست. مسئله حتی این نیست که من این همه اطمینان را از کجا آورده‌بودم و چطور این قدر مطمئن بودم که این هدیه را خواهم گرفت.
مسئله این است که یادم نمی‌آید چه قولی به خودم داده‌بودم. یادم نمی‌آید که تصمیم گرفته‌بودم اگر هدیه را دریافت نکردم، چه کار کنم. یادم نمی‌آید قرار بود باز هم صبر کنم یا نه؛ و اگر «نه» ، به جای ص
وقتی یه چیزی که دوست دارم رو به کسی ( منطقیه که هرکسی نه ! طرف از هزار و یک فیلتر رد میشه ) نشون میدممیدم بخونه یا گوش کنه یا ببینه
و طرف از بیخ و بن اونو اسپویل میکنه 
" همون شهید کردن خودمون "
.
.
.
حق دارم در این لحظه بمیرم :|
به این نتیجه رسیدم باید در برابر دوست داشتنی هام یک انحصار طلب به معنای واقعی کلمه باشم !
اینطوری نه کسی جرات اسپویل کردن دوست داشتنی هامو به خودش میده 
نه من ناراحت میشم 
.
.
.
ببین چقدر منطقی با رفتار بد ادما ( به زعم من بد ) کنار
من اکثر اوقات یه حالت یکنواخت دارم تو رفتارم یعنی نه خشمگینم نه خیلی خوشحال و شاد.بعضی ها مثل دخترخاله م رو که می بینم مثلا بعضی روزها شاد هستن بعضی روزها خیلی انگار سرحال نیستن اینجوری آدم می دونه فلانی الان خوشحاله یا ناراحت ولی من اینجوری نیستم یعنی می شه گفت همیشه یه جور هستم.یه بار یکی از دوستام گغت نمی دونم تو الان خوشحالی یا ناراحت.
شما کدوم رو ترجیح می دین؟یکی که اکثر اوقات یه جوره یا یکی که نمی تونه مثلا یه روز باهاش صحبت کنی ولی یه رو
چندمتر به دریای جنوب چین نزدیک می شوم. 
چندمتر از دریای جنوب چین دور می شوم. چندمتر به دریای جنوب چین نزدیک می شوم. چندمتر از دریای جنوب چین دور می شوم.                                                      
مجید اسطیری
 
+خیلی داستان نازیه به نظرم. چهار جمله‌ست، اما یه داستان کامله.
+فکر نکنم فردا دوباره یه پست دپرس دیگه بذارم، تموم شد. منم ناراحتم، مثل همه. منم همراه مامان پریروز تو خونه راه رفتم و صداش رو شنیدم که هر دو دقیقه یک بار می‌گفت: بد شد، خیل
إنَّ النَّبِیَّ قَالَ:‏ «إِنَّمَا فَاطِمَةُ شِجْنَةٌ مِنِّی یَقْبِضُنِی‏ مَا یَقْبِضُهَا وَ یَبْسُطُنِی مَا یَبْسُطُهَا».
ترجمه:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: همانا فاطمه(علیهاالسلام) شعبه و بخشى از وجود من است. آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می‌کند و آنچه وى را خوشحال نماید مرا خوشحال می‌نماید.
ادامه مطلب
یه اتفاقاتی یهویی میوفته که تو نمیدونی چی بگی و چیکار کنی!
فقط میتونی ببینی و بنشنوی
و نتیجه اش میشه سرد رفتار کردن،بی توجه بودن،بیخیالی،
در این موارد تاکید میکنم با کسی صحبت نکنید و زیاد سمت کسی هم نرید!
 شمایی ک حالتون این مدلیه با کوچک ترین حرفی ممکنه طرف مقابلون رو ناراحت و اذیت کنید!
مثل من! دچار همچین حال مزخرفی هستم و هیچی برام مهم نیست …
مشکل اینجاست ک دلم میخواد تمام این حس مزخرفم رو سر کسی خالی کنم، 
خداروشکر که هیچ وقت شارژ پولی ندا
دلایل مختلفی وجود داره برای غمگین بودن الانم... مثلا فیزیک و گسسته بلد نبودن... یه عالمه تستِ نزده و درسِ نخونده برا فردا... سر درد... کم خوابی... دست و پا چلفتی بازی که در آوردم... دندونپزشکی... 4 تا امتحان تو یه روز و روز قبلش تا 4:15 مدرسه بودن... نامهربونی یه دسته ادم بی مغز عوضی... اما همش یه پس گردنی می زنم به خودم میگم خاک تو اون سرت، هنوز اولشه. باید به خودم قول بدم حداقل ناراحت نباشم. ولی اخه مگه میشه؟ مث مشاورا که بهشون میگی "استرس دارم" میگن "استرس ن
چرا دیشب خواب میدیدم لنفوم نان هوچکین گرفتم؟؟؟بعد. رفتم شهر غریب زندگی کردم درسمم ول کردم و به هیچکسم نگفتم که لنفوم گرفتم بعد هم ناراحت بودم هم خوشحال که میدونستم کی قراره بمیرم...بعد درسو کارو گه ول کرده بودم گفتم اخر عمری خوش بگذرونم و گلدوزی کنم و خونه خودمو داشته باشم و ساز بزنم...خلاصه نمیدونم توخواب خوشحال بودم یا ناراحت...توخوابمم اخرش بابام فهمید که لنفوم گرفتم چون دکترم دوستش بود بهش گفته بود...شاید باورتون نشه من جوون که بودم فکر می
رهبر انقلاب اسلامی در پیام نوروزی سال ۹۸ ، این سال را «رونق تولید» نامگذاری کردند. در بخشی از پیام ایشان آمده است:
مشکل اساسی کشور، همچنان مشکل اقتصادی است؛ بخصوص در این ماه‌های اخیر، مشکلات معیشتی مردم زیاد شد. بخشی از اینها مربوط است به مدیریّتهای نارسا در زمینه‌ی مسائل اقتصادی که اینها حتماً بایستی جبران بشود. برنامه‌هایی وجود دارد، تدابیری اندیشیده شده که ان‌شاءالله این تدابیر در طول سال جاری، سالی که امروز از این لحظه شروع میشود -
ناخودآگاه و از شدت دندان درد، در جواب سوال دختر کوچکم که پرسید: مامان جون کجا میری؟با عصبانیت و فریاد جواب دادم: میرم دندون بکشم!رها، ناراحت و سرخورده، بدون اینکه حرفی بزند، به اتاقش رفت‌.من که از درد دندان کلافه بودم، توجه ای به او نکردم. مشغول بستن بند کفش‌هایم بودم که رها با کاغذی در دست پیش من برگشت و گفت: بیا مامان جون، ناراحت نباش من برات کشیدم!نگاهی به برگهٔ کاغذ انداختم، یک دندان را نقاشی کرده بود. با شرمندگی نگاهی کوتاه به دختر کوچکم
مشاورهٔ تربیتی
پاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به مادری حیرانپرسش:مادر جوانی هستم. در تربیت پسرم با مسئلهٔ تاسف‌باری مواجه شده‌ام. به خاطر این مسئله، بسیار نگران و غمگینم و برایش اشک می‌ریزم.پسر ٨ ساله‌ام از حدود ٢ سال پیش تاکنون چندین بار از کیف من دزدی کرده است. به‌تازگی متوجه شده‌ام که از جیب پدرش نیز پول‌ برمی‌دارد. از همان اوایل که متوجه دزدی‌اش شدم، به‌شدت تنبیه‌اش کردم، اما الان به این نتیجه رسیده‌ام که تنبیه سودی ندارد. درمانده
باز دوباره از تجربه درس نگرفتیم و درباره مسئله ای مهم و بحث برانگیز چت کردیم:( نتیجه ش شد چی؟؟ اینکه طولانی ترین دعوا و بدترین دلخوری رو رقم زدیم! و تا حدود ۳ نصف شب طول کشید بحث. چیشد؟ یه سوءتفاهم بسیار مسخره ک برای مهدی پیش اومد و یه سوال و تعجب مسخره تر از طرف من ک باعث شد اون بشدت برنجه و بخواد بره یهویی وسط بحث. و من ک حس میکردم دلم واقعا داره میشکنه. سر چی؟ سر برداشت مسخره م و مهدی ک نمیفهمید حرفاش چه منظوری رو ب من میرسونه و سنگینه برام. هرچی
بزرگ‌ترین دلیلی که باعث نابودی روابط‌م شده، خشم سرکوب‌شده‌ست. من ناراحت و عصبانی شدم، ولی با پیش‌فرض این‌که باید طرف خودش بفهمه سکوت کردم و سکوت کردم. و هربار یک تیکه از اون رابطه رو از درون خودم بیرون انداختم. و زمانی رسیده که طرف بالاخره ازم پرسیده «چی شده؟» و از پایان همه‌چیز ناراحت شده و من ماه‌ها بوده که اون رابطه رو دفن کرده‌بودم.
و برعکس، دوستانی دارم که همیشه وقتی ناراحت شدیم، با هم حرف زدیم، دعوای لفظی کردیم و حتی مدتی حرف نزدی
داشتم از استوری یکی از اعضای خانواده به مامان می‌گفتم؛ این‌که پرسیده بود: «هدفتون از زندگی چیه؟ چی خوشحالتون می‌کنه؟ هدف زندگیتون خوشحال بودنه؟» پشت سرش ایستاده بودم و داشتم درِ کنسرو تن ماهی را باز می‌کردم. مامان ساکت بود و گوش می‌داد، بدون این‌که سعی کند به این‌ها جواب دهد، بی‌مقدمه پرسید: «چی تو رو خوشحال می‌کنه؟» شنیدم که دهانم دارد می‌گوید: «رفتن، رفتن از این کشور» اما راستش را بخواهی فکر کردن به «رفتن» فقط تا حد مرگ دلگیرم می‌ک
چند روزِ پیش که این فکر از ذهنم گذشت که نکند کامَک یک بیماری ترسناک داشته باشد و ترسیدم و اشک در چشمانم حلقه زد ، همه ی دنیا برایم بی ارزش شد. دیگر مهم که هیچ حتی قابل یادآوری هم نبود که بعضی حرف هایش ناراحتم کرده بود. اصلا چه ارزشی داشت که من چرتکه دستم گرفتم و حساب و کتاب کردم . میدانی دوست من هر چه که باشی و هر کاری که کرده یا نکرده باشی ، من از اعماق قلب لِه شده ام دوستت دارم. حالا که این فکر از ذهنم گذشته است ، دیگر نمی‌خواهم کنارش نباشم یا این

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها